بسم الله الرحمن الرحیم
شمعي به ظاهر خاموش و در باطن روشن
مرحوم مغفور حاج آقا رضا انصاريان در سال 1333 در خوانسار به دنيا آمد. خوانسار شهري است كه عالمان، مجتهدان، دانشمندان، اديبان، خطبا، ذاكران و هنرمنداني بزرگ از آن سامان برخاستند. كتابهاي زيادي به زبان عربي و فارسي راجع به خوانسار نوشته شده مخصوصاً كتب تراجم در قرون مختلف خوانسار از جايگاه ويژهاي برخوردار بوده است كه هركدام به لحاظهاي مختلف حائز اهميت ميباشد و آثار بسزائي داشته است.
پدرش مرحوم حاج شيخ محمد مهدي، فرزند ميرزا رحيم، فرزند شيخ عبدالوهاب انصاريان است. طايفهاي بزرگ در خوانسار ميزيستند كه به شيخها معروف بودند و هنوز اين كلمه و اين طايفه معروف و مشهورند بويژه در آن مناطق و بين اهالي آن سامان.
مرحوم آيتالله صفائي خوانساري ميفرمودند: ميدانيد چرا طايفه شما به شيخها معروف شدند؟ زيرا پدر شيخ عبدالوهاب بنام ميرزا محمد، كثير المال، كثير الاولاد، كثير العلم و... بود و شخصي كه اين صفات را دارا باشد شيخ مينامند و نيز مجتهدي بزرگ كه از شاگردان مرحوم ميرزاي نائيني است بنام حاج شيخ موسي نجفي خوانساري از اين خاندان ميباشد.
مادرش فرزند مرحوم حاج سيد محمد بنيهاشمي خوانساري است. اين شخصيت و سلاله السادات فرزند سيد هاشم است كه بنا به نقلي در وادي السلام نجف و نقل ديگر در صحن مطهر حضرت امام موسي كاظم سلام الله عليه، مدفون است.
حاج آقا رضا سال 1339 همراه خانواده خود به شهرستان مذهبي قم هجرت نموده و در آنجا نشر و نمو مينمايد و در حقيقت آغاز شكل گيري شخصيت والايش از قم شروع ميشود.
كودكي را در خوانسار و ادامه درس و زندگي را در قم به سر برد. او در سال 1353 با صبيّه مرحوم حجت الاسلام زروندي ازدواج ميكند. مرحوم زروندي خود داماد مرحوم آيتالله فقيه نيشابوري بود كه او در زمان زعامت و مرجعيت آيتالله العظمي بروجردي قدس سره به دستور معظم له به نيشابور ميرود و در آن سامان به امور ديني مردم بوسيله اداره مسجد و محراب و منبر و تربيت طلاب به تبليغ دين ميپردازد كه در آن روزگار، خدماتي بسيار والا بود. خودش نقل ميكرد من مدت مديدي يعني حدود 15 سال با مرجع عاليقدر آيتالله العظمي مرعشي نجفي هم حجره بودم. روحش شاد و يادش گرامي باد. يكي ديگر از افتخارات حاج آقا رضا اين بود كه از راه سببي با بيت آيتالله ابنالرضا مربوط است و به اين انتساب افتخار و مباهات مينمود. و از آن پس به مشهد مقدس هجرت مينمايد. اين دو هجرت بزرگ و بينظير، زندگي او را تشكيل ميدهد. هجرتي كه من به، تا، و، او شدن، براي زيستن صحيح و براي بهتر شدن و از خود بيخود شدن. هجرتي كه جز خدايش نميدانست كه چگونه و چرا چنين رقم ميخورد.
گاهي كه هنگام كودكي و نوجواني مثلاً كودكي ميكرد، مادرش دعايش اين بود كه رضا تو را به امام رضا ميسپارم و اميدوارم در پناهش باشي.
پدر ميگفت: بعد از اينكه با ديگر دوستانش در مدرسه برنامهاي در يكي از اعياد به پا داشته بودند چون بوي سياسي ميداد، مدتي دستگير و به زندان افتاد؛ دو سه روز بعد براي جستجويش به تهران رفتم. وقتي از ماشين در چهار راه مولوي پياده شدم متحير بودم كجا بروم و چگونه او را بيابم و به كي بگويم. همانجا توسلي به ساحت مقدس امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف پيدا كردم و با چشمي پر از اشك رو به امام رضا سلام الله عليه ايستادم و گفتم به داد مضطر برسيد. 5 دقيقه بعد ديدم رضا از گوشه ميدان رسيد. با گريه او را در آغوش گرفتم و فوراً همراه او روانه قم شديم. گويا از آن روز و آن ساعت و آن توسل، رقم خورد هم آنكه بايد بخورد و او را در پناه خود بگيرد. به هر صورت از سال 1354 در مشهد مقدس ادامه زندگي ميدهد.
ساده زيستي، صفا و صميميت، صدق گفتار و كردار، خدمتگزاري به بستگان و دوستان و همكارانش از خصوصيات بارز او بحساب ميآمد. نغمه سرائي، مداحي، ذاكري، نوكري اهل بيت، خادم الحسين و خادم الرضا بودن از ويژگيهاي ديگر او است.
اكثر گفتگوها، پيامهاي كتبي و تلفني و خطبا و مداحان محترمي كه در مجالس ايشان در شهرستانهاي مختلف سخنراني و مداحي ميكردند، يك جمله و كلمه مشتركي داشتند و آن واژه اخلاص بود و اخلاص، بطوريكه اين كلمه در وجود ايشان بعنوان يادبود و يادگار و جمله ماندني و ماندگار ماند كه ذاكري با اخلاص بود و بس و خلوص به معني وسيع كلمه را همه ميگفتند. و در اين رابطه داستانها و جرياناتي نقل ميكردند و هنوز ميگويند كه در اين مقال نميگنجد.
شهرهاي مختلف كشور، حاج آقا رضا را از خود ميدانستند. قميها ميگفتند قمي است، مشهديها ميگفتند مشهدي است، خوانساريها ميگفتند خوانساريست، يزديها ميگفتند يزدي است، زاهدانيها ميگفتند زاهدانيست و اصفهانيها ميگفتند اصفهاني است.
ولي نه، او مربوط به همه كشور بود و اكثر شهرستانهاي ايران رفته بود و در جلسات روضهخواني و مراسم عزاداريهاي آنها شركت كرده و نواي گرم و سوزناك و با اخلاص او همه جا پيچيده بود، بلكه يك شخصيت بين المللي بود چون براي عرض ارادت به اهلبيت به كشورهاي مختلف سفرهايي داشت و در شبكههاي مختلف تلويزيوني و ماهوارهاي نيز برنامههايي اجرا ميكرد.
او نه تنها ميخواند و ميگريست و ميگرياند، بلكه با تذكراتش در مورد نماز و حجاب و پيروي از اهل بيت و صفات برجسته و فضائل اخلاقي نيز، مردم و خصوصاً جوانان را به راههاي خير و سعادت دعوت ميكرد. در حالي ميگفت كه با صدايش حزن و اندوه و توجه و طراوت در قلب آنها ايجاد كرده بود. در حالي ميگفت كه خود را ساخته و پرداخته بود و لذا اثرات شاياني داشت.
آري حاج آقا رضا نه تنها در مداحي اهل بيت سلام الله علهيم اجمعين سرآمد بود بلكه در خدمات اجتماعي و رفاهي مردم كوشا بود، در رفع گرفتاريها و معضلات معيشتي مردم خصوصاً براي ايتام و بيبضاعتها سعي بليغ داشت. خود به سختي و ناراحتي ميزيست تا ديگران در آسايش و آرامش باشند. آنقدر از اين قبيل كارها فراوان است كه از نقل آن ميگذريم.
حاج آقا رضا، نوري بود كه ظاهراً همچون شمعي كه ميسوزد؛ روشنايي ميبخشد و تمام ميشود؛ عمرش به پايان رسيد اما باطناً جايگاهي پيدا كرد كه نه از نظرها ميرود و نه از دلها و اين حاج آقا رضا نيست بلكه بهانه و وسيلهايست كه ارتباط ما را با اهل بيت سلام الله عليه برقرار ميكند و اين كارِ نوكريست با اخلاص كه هم حسيني بود و هم رضايي.
با خواندن صلوات خاصهاش كه نمادين شد همه را به حرم مطهر آقا علي بن موسي الرضا سلام الله عليه، فرا ميخواند:
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ، صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً، کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ.
با گفتن «حسين آرام جانم، حسين روح و روانم» عاشقان حسيني را به كربلا ميبرد و با اشكي كه از ديدگان آنها سرازير ميشد طراوت روحي ميبخشيد.
و سرانجام حاج آقا رضاي عزيز و بزرگوار و با اخلاص و خدمتگزار، شب جمعه آخر رجب سال 1434 ه.ق در حرم مطهر كريمه اهل بيت حضرت معصومه سلام الله عليها دعاي كميل و صبح آن روز در مسجد مقدس جمكران دعاي ندبه ميخوانَد و در روز بيست و پنجم رجب، شهادت حضرت آقا موسي بن جعفر سلام الله عليه نوحهسرايي ميكند و در روز بيست و هفتم رجب كه مصادف با بعثت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است در مراسم غبار روبي حرم مطهر آقا علي بن موسي الرضا با صداي گرم و دلنشينش آن فضاي نوراني را عطر بيشتري ميبخشد، كمااينكه در روز بيست و ششم كه وفات حضرت ابوطالب عليه السلام است، براي مظلوميت امير مؤمنان علي عليه السلام ميخواند و به نقل بعضي آنقدر ناراحت ميشود كه بر اثر تألمات روحي آنروز، مريضي و بيمارياش شدت مييابد و روز اول شعبان در بيمارستان بستري ميشود و بالاخره سوم شعبان مطابق 21 خرداد 1392 و روز ولادت با سعادت مولايش حضرت سيد الشهداء جان به جان آفرين تسليم ميكند.
بعد از تشييع جنازه و نماز پر شكوه و بينظير و يا كم نظير براي اين نوكر با اخلاص بوسيله آيتالله العظمي وحيد خراساني كه با اشك چشم مردم اقامه ميشود و در روز ولادت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام و در شب جمعه در پايين پاي مبارك امام رئوف حضرت علي بن موسي الرضا (سلام الله عليه) به خاك سپرده شد.